ترلانترلان، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

ترلان ملك جاني

<no title>

ترلان خانم مثل همه بچه های دیگه عاشق کنترل تلویزیونه ... ولی یه فرق با بچه های دیگه داره .. اونم اینه که اصلاْ اونارو پرت نمی کنه ... آروم میگیره به طرف تلویزیون بعد هی به مامانش نگاه میکنه ... یعنی چرا این عوض نشد .. یه مهارت دیگم داره که سر ۳ ثانیه در پشت کنترل رو باز می کنه ... راستی این ترلان خانم خیلی محتاطه ... وقتی می خواد بشینه اول یه دستشو آروم میاره پایین و اون یکی دستش و ول نمی کنه تا این یکی به زمین برسه ... عین پیرزناااا ... ووووووووووووووووی دلم تنگ شد واست قربونت برم ...
20 ارديبهشت 1390

پستانک

نوزادان متولد شده میل به مکیدن دارند. بعضی از آنها حتی قبل از تولد انگشتان و شست خود را می مکند. جدای از مسئله تغذیه ، مکیدن روشی برای آرام شدن می باشد، مکانیسمی آرام، راحت و آشنا با دنیای جدید. اما سئوالی که این جا مطرح می شود این است که آیا پستانک به راستی برای کودکان مفید است؟ اگر چه پاسخ به این سوال هنوز مشخص نیست، اما متخصصان اجازه استفاده از آن را در اولین سال تولد نوزاد بدون مانع می دانند. مزایا  برای بعضی کودکان استفاده از پستانک، روشی رضایت بخش در فاصله بین شیردهی می باشد. مزایایی که برای این کار در نظر گرفته شده عبارتند از:   1- پستانک ، کودکان بی قرار را آرام می کند. بعضی از نوزادان با مکیدن چیزی آرام می شوند. 2- پستانک ر...
20 ارديبهشت 1390

سرمون شلوغه!

این روزا مامان مریم شدیداْ مشغول کارای آتلیه و تولد بود و اصلاْ وقت نکرده بود برام بنویسه. تازه مامان نوشین هم از آمریکا آمده .... هیچی دیگه .... حسابی سرمون شلوغ بود . خدارو شکر کارا به خوبی پیش رفت و تولد هم برگزار شد . حالا عکسارو قراره مامانم بذاره و توضیحاتو بده ...
20 ارديبهشت 1390

جریانات تولد ترلان !

اینجا دخترا حسابی دارن پدر مامان نوشین و در می آرن. آخه تقریباْ ۳ ماه نبود و هممون خیلی دلتنگیم . اینم از عواقب دلتنگی . بابا محمد و دایی خیلی برا تولدم زحمت کشیدن . تقریباْ همه کارا رو بابا جونم کرده. خسته نباشی بابایی... اینم میز تولدم بود... یه تولد رنگارنگ رنگین کمونی ....  از غفلت عکاس استفاده می کنم و چندتا شکلات خیلی خونسرد بر می دارم ... لالالالالااا اینم روژان جون و کیانا جونم هستن . خیلی دخترای خوبی هستن ولی نمی دونم چرا اینقدر همدیگرو کتک زدن اونروز ... کیک تولدم! بعد از تولد اینقد خسته شده بودم که گلاب به روتون هی عق زدم ! یک ساعت خوابیدم حالم جا اومد و دیدم بادکنکا رو دارن جمع می کنن ... چه حالی کردی...
20 ارديبهشت 1390

اولین ها

ترلانکم روز ۲۹ بهمن ۸۹ جمعه بود . دو قدم برداشت . خودش اینقدر ذوق کرده بود که فکر کنم از هیجان نتونست ادامه بده . کاشکی آدما این اولین ها یادشون می موند. من خودمو که یادم نمی آد ولی این فرشته کوچولو رو که می بینم می فهمم که خیلی ذوق داره . اون لرزش  دستاش تو هوا ُ نفس نفس زدنهاش ُ تکونهای اضافی که تو پاهاش می ده و ... تازه وقتی یادش می افته که خودش وایستاده زانوهاش ضعف می ره و خندش می گیره .... خیلی جالبه... آدما واقعاْ هرکدوم یه پدیده خارق العادن...
20 ارديبهشت 1390

مریضیی

این چند روزه ما اصلاْ حال و روز خوبی نداشتیم . من مریض شده بودم . شب ۵ شنبه بود که مامانم دید خیلی بد دارم نفس می کشم . بدوبدو رفته بابا جونم هم ورداشته آورده منو از خواب ناز بیدار کردن تازه فهمیدن که من چقدر تب دارم! ولی چون خیلی بد نفس می کشیدم مامانم هول کرد و زودی منو بردن بیمارستان پارسیان . ساعت ۴ صبح بود و من از اینکه اونوقت صبح بیدار بودم کلی هیجان زده شده بودم و مریضیم به کلی از یادم رفته بود. تو بغل مامانم نشسته بودم و هر کی از بغلم رد می شد سریع یه چیزی براش تعریف می کردم ! تمام بیمارستان رو هم برا مامان جونم تفسیر کردم . خلاصه بعدش رفتن پیش مامانی تا مامانم و بابام برن تعویض پلاک . این دو سه شبه هم اصلاْ نمی تونم بخوابم. آخه بلد ن...
20 ارديبهشت 1390

عید همگی مبارک

نوروز                                                       نوروز ، از جشن‌های باستانی ایرانیان است که امروزه در محدوده جغرافیایی ایران باستان یعنی در کشورهای ایران، آذربایجان، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان و بخش‌های کردنشین کشورهای عراق و ترکیه و سوريه، در روز ۱ فروردین (۲۱ مارس) هرسال برگزار می‌شود. برگزاری جشن نوروز همچنین در زنگبار واقع در افریقای شرقی که در قدیم سکونتگاه ایرانیان مهاجر بوده رواج دارد. متاسفانه اکثر ایرانیان فرق میان نوروز و لحظه ی تحویل سال نو را درست نمیدانند. تعریف درست نوروز نخستین روز سال در تقویم ایرانی است یعنی یکم فروردین ماه و یا روز اورمزد از ماه فروردین. لحظه ی آغاز ن...
20 ارديبهشت 1390

نوروز 1390

این دومین  عیدی که من دارم تجربه می کنم . البته پارسال خیلی کوچیک بودم .فقط ۲ ماهم بود . ولی امسال واسه خودم خانمی شدم ... چند روز قبل از این ایام که بهش عید می گفتن مامانم با زهرا خانم حسابی مشغول یه کارایی بودن که بهش می گفتن خونه تکونی . به نظر من که خیلی کار مسخره ای بود . چون هی اسبابها رو درمی آوردن و دوباره می ذاشتن سرجاش بعدش هم هی غر می زدن که خسته شدیم ! ولی برا من که بد نشد . این وسط حسابی کیف کردم و همه چیزو به هم ریختم . تازه با بلوزهای مامانم گردگیری می کردم ( که از خداشون باشه! ) یه روزم عمه سمانه آمد خونمون باقلوا درست کردن. تازشم من خیلی دوست داشتم . خیلی گاگای خوبی بود . یه شب منو خوابوندن گفتن فردا که پاشی سال ...
20 ارديبهشت 1390